جدول جو
جدول جو

معنی صحه کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

صحه کشیدن
(خَ گَ تَ)
علامت ’صح’ بالای کلمه یا جمله گذاشتن. رجوع به صحه گذاشتن و رجوع به صح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صف کشیدن
تصویر صف کشیدن
در یک ردیف قرار گرفتن، صف بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه کشیدن
تصویر صدمه کشیدن
رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیحه کشیدن
تصویر صیحه کشیدن
بانگ کردن، بانگ زدن، فریاد کشیدن، صیحه زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بچه زادن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(خَمْ زَ / زِ کَ / کِ دَ)
آزار دیدن. تحمل مشقت کردن. رنج و زحمت دیدن. رجوع به صدمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ غَیْ یُ مَ دَ)
رده برکشیدن. صف کشیدن. قطار ایستادن. در یک ردیف قرار گرفتن:
ز سغد اندرون تا به جیحون سپاه
کشیده رده پیش هیتال شاه.
فردوسی.
یکی خیمه زد پیش آتشکده
کشیدند لشکر ز هر سو رده.
فردوسی.
کشیده رده ایستاده سپاه
به روی سپهدارشان بدنگاه.
فردوسی.
کشیده رده ریدکان سرای
به رومی عمود و به چینی قبای.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(رِقْ قَ وَ دَ)
کره کشی کردن. رجوع به مادّۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آوازی خاص که در جشن های عروسی و غیره کشند و بیشتر اکراد و الوار و روستائیان. (یادداشت مؤلف). جیغ کشیدن بهنگام جشن (مانند عروسی، مخصوصاً از طرف زنان). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ کَ دَ)
در تداول عوام، صوتی خاص از گلو بیرون کردن، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن، و مانند آواز زنان در عروسی. آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ فَدَ)
آواز برآمدن از بینی مردم در وقت خواب یابسبب گلو فشردن. خرخر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / تَغَ دَ / دِ شُ دَ)
ساختن راه. (یادداشت مؤلف). ساختن و بنا کردن راه میان شهرها و آبادی ها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن. بشر از دیرباز، برای تهیه وسایل و رفع نیازمندیها بفکر مسافرت از نقطه ای به نقطۀ دیگر بوده و برای تأمین این منظور راه هایی را لازم داشته است، ولی چون فاصله همه نقاط را به آسانی نمیتوانسته است بپیماید از اینرو به کشیدن راههای گوناگون در ادوار مختلف دست زده است. کشیدن راهها پابپای پیشرفت تمدن تکامل یافته و بتدریج از کشیدن راههای پیاده رو و مالرو تا راه آهن وراههای دریایی و هوایی رسیده است. امروزه در کشیدن راه آهن و جز آن اصولا نکات زیر در نظر گرفته میشود:
1- مسائل اقتصادی از قبیل هزینه و سود آن و اهمیت صادرات و واردات محل.
2- احتراز از رودخانه ها و دره ها و کوهها و انتخاب کوتاهترین فاصله تا حدود امکان.
3- آبادی نقاط حاصلخیز که در سر راه قرار دارند برای حمل فرآورده های آنها.
4- ملاحظات سوق الجیشی و سپاهیگری.
5- مسافرت بین محل های سر راه.
و رجوع به راهسازی شود.
- راه خود را کشیدن و رفتن، بی هیچ مقاومتی و امتناعی و اعتراضی یا توجهی بدیگران عازم شدن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا نُ / نِ / نَ دَ)
صیحه زدن. فریاد کشیدن. بانگ کردن. رجوع به صیحه و صیحه زدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زه کشیدن
تصویر زه کشیدن
کشیدن زه کمان، سخت جراحت شدن تیر کشیدن عضله ها
فرهنگ لغت هوشیار
باطل کردن، توضیح سابقا مرسوم بود که در اوراق (مانند مشق خط نو آموزن و غیره) عدد (9) را درشت در طول کاغذ رقم میکردند یعنی باطل شد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است جیغ کشیدن غیه کشیدن جیغ کشیدنبه هنگام جشن مانند عروسی (مخصوصا از طرف زنان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
آواز بلند برآوردن در عزا و عروسی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کشیدن
تصویر غله کشیدن
حمل کردن غله از جایی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه کشیدن
تصویر غصه کشیدن
غصه خوردن رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه کشیدن
تصویر صدمه کشیدن
رنج کشیدن آزار دیدن بردباری کردن آزار دیدن تحمل مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
برآوردن آه از سینه بسبب اندوه حسرت یا غبطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف کشیدن
تصویر صف کشیدن
به صف ایستادن (سربازان نمازگزاران و جز آنان) رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کشیدن
تصویر زه کشیدن
کشیدن زه کمان، سخت شدن جراحت، تیر کشیدن عضلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ته کشیدن
تصویر ته کشیدن
((تَ. کَ دَ))
تمام شدن، به پایان رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فره کشیدن
تصویر فره کشیدن
((فَ رَ. کِ دَ))
چاپلوسی کردن، منّت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیه کشیدن
تصویر قیه کشیدن
((~. کِ دَ))
داد و فریاد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پره کشیدن
تصویر پره کشیدن
((~. کِ دَ))
صف کشیدن، ایستادن گروه سوار و پیاده در یک امتداد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
Gasp, Groan, Sigh
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
задыхаться , стонать , вздыхать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
keuchen, stöhnen, seufzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
захоплюватися , стогнати , зітхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
dyszeć, jęczeć, westchnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی